زمانی که که خیانت برای یافتن عشق موجه می شود رابطه ها به هم می ریزد ، عشق به سلاحی برنده و مرگبار بدل می گردد.اما آیا عشق توجیه مناسبی است؟آیا یک حس درونی می تواند پاسخ به تمام نامرادیها و نامردیها باشد؟ شک دارم....

داستان عاشقانه ما روسها-یک پاورقی روسی

  دوباره آلمادورو یک فیلم غریب دیگه... غریب به آن معنا ما رو بین دو راهی حسی قرار می ده که نه میشه قبول کرد و نه میشه رد کرد .همان دنیای بی انتخاب ....

این فیلم آلمادورهم  زیبا بود....یه شرح کوچیک روی این فیلم

 

خلاصه داستان:

فیلنامه نویس کور ماتئو برای خود یک هویت جداگانه خلق کرده...هری کین.اما دنیای آرام و بی بند و بار کین با مرگ مردی به نام مارسلو و دیدار با پسر او دوباره یه تلاطم می افتد...او برای تخلیه حس درونیش تصمیم می گیرد ماجرای عاشقانه اش را برای جوان دستیارش تعریف کند:...14 سال قبل وقتی من یک کارگردان بودم...

  اینبار داستان عاشقانه به جوانان و دوران اونها تعلق نداره بلکه رقابت عشقی و مثلث حاصل بین ادمهای میانسال اتفاق می فته .مردانی که گویا خیلی وقت ندارن به نوعی به انتها رسیدن و وقتی برای دوباره عاشق شدن نداشتن. آنجاست که خیانت معنای مرگبارتری به خود می گیرد...اما عشق يا حس تصاحب حس صاحب چيزي بودن اون رو از تو دزيدن؟ آيا واقعا حسي كه زن احساس مي كند عشق است يك هوس زود گذر نيست ؟ همه اينها بكنار انگار يك نوع جنگ آرام و عقرب زير فرشي بين تمام آدمهاي فيلم به وقوع پيوسته مثل هر جنگي گاهي شكست و بعد پيروزي...

جوانهاي اين  فيلم همه  نقش حاشيه اي داشتن همه به دنبال ارجاعات و ردپاي بزرگها ...چه زني كه در همان ابتدا مي بينيم و بعد هري كين دستي بر آتش مي رساند!!!.... تا پسر مارسل كه هنوز به دنبال پاك كردن ردپاي پر رنگ پدر و سايه شبح وار اوبر زندگیش  به دنبال ماتئو مي آيد و از او مي خواهد انتقام از پدرش را به تصوير بكشد.احتمالا علت گي شدنش هم.... .پسر مارسل به نوعي نقش چاشني انفجاري فيلم را بازي مي كرد.در عين اينكه در اوج ضعف جنسي  و شخصيتي بود اما با سماجت فراوانش ( احتمالا تنها در راه اتنقام از پدر و نه براي حمايت از او ) دوربيني به دست مي گيرد و در مقابل طعنه ها ايستادگي مي كند ....مثل يك سگ وظيفه شناس ...و هم اوست كه باز مي گردد و نبش قبر خاطره ها را شروع مي كند. و اما فليپ كه شوق جوانيش او را وا مي دارد به خلق يك فيلمنامه عجيب از عشق يك خون آشام به يك پسر كه در هنگام معاشقه بايد رعايت خيلي چيزها را بكند و...

اما از شخصيتهاي فرعي كه بگذريم مي رسيم به مثلث عاشقانه فيلم كه شباهت زيادي به عاشقانه هاي ديگر ندارد.دختري كه به دليل ضعف مالي و براي درمان سرطان پدرش مي خواهد به خودفروشي رو بياورد اما به ناگاه به پيرمرد رئيسش مارسل مي رسد.مارسل مرد ثروتمند که عشق را می خرد...راستی می خره یا او محتاج عشقه

بگذریم هر چی بگم فیلم رو لو میدم....

چیزی که بیشتر باید به اون اشاره کنم شخصیت پردازی فوق العاده آلمادورکه نقطه قوت تمام فیلمهایش که می توان اندک مشکلات سینماتوگرافیک فیلمهایش را در زیر آن پنهان کرد.آنقدر قوی که از  هاله قداست که در اینگونه رمانسهای عاشقانه دور عاشق و معشوق فیلم را می گیرد خبری نیست .درست مثل زندگی واقعی همه با نقطه ضعفها و گناهان انجام داده و اعترافات تلخ همه پر از کینه و شهوت و هوس....

پنه لوپه کروز گوهر یگانه ای در آثار آلمادور است.این زن و شوهر (گویا اسبق...)با آشنایی با احساسات و نقاط قوت شخصیتی یک زوج سینمایی عالی را بوجود آورده اند نه به آنگونه که زمانی سوفیا لورن و مارچلو ماستوریانی با هم بودند بلکه مانند آنچه ماسینا و فلینی شاهکارهایشان را در کنار هم خلق کردند.

اسم فلینی رو بردم فیلم سرشار از ارجاعات سینمایی است.از 8.5 خود فیلین بگیر تا پرسونای برگمان و استرومبلی و پاییزای روسلینی ...اما عالیترین اونها تصویر آخرین بوسه عاشق و معشوقه فیلم بر پهنای صفحه تلویزیون است .ارجاعی عالی به پرسونای برگمان کبیر...

احتمالا چیزای دیگه ای بگم بیشتر از روی احساساته و چرت و پرت میشه .ولی توصیه می کنم فیلم رو ببینید عشق به سینما را حس کنید و از آلمادور داستان پرداز که به راحتی اب خوردن داستان را به حلق تماشاگرش می ریزد لذت ببرید...